آخرین اخباراخبار ورزشی > کشتی و وزنه‌برداری

چشمم دنبال طلا بود | می‌خواستم نشان دهم بی‌غیرت و ترسو نیستم | دکتر می‌گفت چیزی نیست ولی صدای پارگی رباط را خودم شنیدم



چشمم دنبال طلا بود | می‌خواستم نشان دهم بی‌غیرت و ترسو نیستم | دکتر می‌گفت چیزی نیست ولی صدای پارگی رباط را خودم شنیدم

همشهری آنلاین| امیرعلی آذرپیرا در المپیک پاریس دست به کار بزرگی زد؛ مدال او برنز بود اما این برنز را در حالی گرفت که به یک وزن بالاتر رفته و با یک قرعه بسیار سخت هم مواجه شده بود. آذرپیرا همه کار کرد تا از پاریس دست خالی برنگردد تا به قول خودش خاطرات تلخ جهانی۲۰۲۳ برایش تکرار نشود. او با رباط پای پاره توانست کایل اسنایدر قهرمان جهان و المپیک را شکست دهد و این اهمیت مدال او را بیش از پیش نشان می‌دهد. آذرپیرا با حضور در همشهری از نامهربانی‌هایی که بعد از مسابقات جهانی با او شد، از طلایی که می‌توانست در المپیک پاریس کسب کند و از مجموعه ورزشی که در خاک‌سفید برای کشتی‌گیران دایر کرده، صحبت کرده است.

* از مسابقات جهانی۲۰۲۳ شروع کنیم؛ از میدانی که در تصمیمی عجیب به وزن ۹۲کیلوگرم رفتی. همه فکر می‌کردند در آن مسابقات مدال می‌گیری اما کشتی را به والنسیا آمریکایی واگذار کردی.

آن سال در وزن ۹۷کیلوگرم کشتی می‌گرفتم که در مسابقات انتخابی دوم شدم و به اردوی تیم ملی دعوتم نکردند. ولی بعدا گفتند کشاله ران کامران پاره شده و می‌خواهیم تو را در وزن ۹۲کیلوگرم به مسابقات مجارستان اعزام کنیم تا اگر یک‌درصد کامران به مسابقه نرسید، تو را داشته باشیم. در مجارستان، والنسیا و کشتی‌گیر گرجستان را بردم. بعد از آن مسابقات به من گفتند تو خوب‌های مسابقات را بردی. اگر کامران نرسد، عضو تیم ملی می‌شوی و اگر کامران برسد تو در وزن خودت یعنی ۹۷کیلوگرم به بازی‌های آسیایی می‌روی. در اردو، کامران سرحال برای مسابقات جهانی خودش را آماده می‌کرد و من هم تا آخرین روزها به ۹۷کیلوگرم فکر می‌کردم. اما ۲هفته مانده به مسابقه گفتند کامران نمی‌رسد و تو باید در جهانی کشتی بگیری. شرایط خیلی سختی بود. کامران قهرمان جهان بود و حرف‌هایی هم که درباره من زده می‌شد، فشار را بیشتر می‌کرد.

* منظورت این است که توقع بالایی از تو داشتند و چون کامران در ۲سال گذشته طلای ۹۲ کیلوگرم را گرفته بود از تو هم همان طلا را می‌خواستند؟

دقیقا. در روزهایی که باید وزن کم می‌کردم، هر روز یک چیزی به من می‌گفتند. با هر سختی که بود سر وزن رسیدم و خوشبختانه بدنم هم در وضعیت خوبی بود. اما آنجا قبل از کشتی یک مکملی به من دادند که کافئین داشت و من وقتی کافئین می‌خورم حالم بد می‌شود. از یک طرف رژیم گرفته بودم و به‌خاطر کاهش وزن، بدنم ضعیف شده بود، از طرف دیگر هم کافئین خورده بودم و همه سیستم بدنم به هم ریخته بود.

* استثنائا قرعه خوبی هم داشتی.

نه اتفاقا قرعه من سخت بود و با یوشیدا، والنسیا و حریف آذری در یک ‌طرف جدول بودم.

* همه اینها را قبلا برده‌ای!

بله، آنها را بردم اما خوب‌های این وزن بودند. قبل از کشتی با والنسیا هم که محلول را خورده بودم و وقتی خواستم روی تشک بروم حالم خیلی بد بود، ضربان قلبم به شدت بالا بود و توان ایستادن روی پایم را نداشتم. با این حال روی تشک رفتم. همان اول مسابقه ۲ضربه به سرم زد و با صورت توی تشک رفتم. والنسیا را یک‌دستی می‌بردم اما ۲بار خاکم کرد. بعد از حدود یک دقیقه خیلی راحت از او ۹امتیاز گرفتم و نتیجه ۹ بر ۴ شد. نمی‌دانم چقدر به پایان کشتی مانده بود که داور یک اخطار داد. بلند شدم که به وسط تشک بیایم دیدم آقاپژمان دارد صدایم می‌کند و داد می‌زند اما من همه جا را سیاه می‌دیدم. دیگر توان ادامه مسابقه را نداشتم و کشتی را باختم. بعد از مسابقه هم بیهوش شدم. آن روز جایی که فکرش را نمی‌کردم اوت شدم و حرف هم زیاد خوردم.

* نکته‌ عجیب درباره تو همین است؛ جایی که کسی فکرش را نمی‌کند، کارهای عجیب و غریبی می‌کنی. مثلا هیچ‌کس انتظار نداشت اسنایدر را ببری، به یک وزن بالاتر بروی، ملی‌پوش شوی و به المپیک بروی. در المپیک هم دوباره همین اتفاق افتاد. وقتی قرعه بیرون آمد، هرطور می‌چیدی برای تو اینقدر سخت درنمی‌آمد. شاید اگر سمت دیگر جدول بودی راحت به فینال می‌رفتی اما خوردن به تاج‌الدینوف در گام اول عجیب بود.

اینکه می‌توانم در ۹۷کیلوگرم موفق شوم را وقتی برای امیدها کشتی می‌گرفتم، فهمیدم. اولین سالی که با امیدهای جهان به طلا رسیدم، ۹۳کیلو بودم اما کادر فنی من را به ۹۷کیلو برد. سال گذشته هم در انتخابی جهانی و در فینال‌ ۹۷کیلوگرم با گلیج کشتی گرفتم. در آن مسابقه تا ۱۰ثانیه آخر جلو بودم و کشتی دست من بود اما اشتباه کردم گلیج را خاک نکردم و باختم. این ماجرا گذشت اما می‌دانستم که در این وزن می‌توانم خیلی موفق شوم؛ چون هم وزن کم نمی‌کردم، هم بدنم زوردار بود و هم استایلم به این وزن می‌خورد.

* المپیک و کشتی با تاج‌الدینوف در دور نخست یک تراژدی کامل بود. هم کشتی برده را باختی و هم مصدوم شدی.

در آن کشتی خودم به خودم باختم. اگر کمی درست فکر می‌کردم و اختلاف امتیاز را زیاد می‌کردم، نتیجه چیز دیگری می‌شد. تاج‌الدینوف مدام در منطقه قرمز بود و به جای اینکه او را بیرون ببرم، نگه‌اش می‌داشتم. اگر این اشتباه را مرتکب نمی‌شدم، او را با اختلاف زیاد می‌بردم. اما اینکه در کشتی اول که هنوز بدنت به مسابقه عادت نکرده و تازه در جو سالن قرار گرفتی، با بهترین حریفت روبه‌رو شوی در عملکردت تاثیرگذار است. آخر کشتی هم تاج‌الدینوف پایم را کج کشید و صدایش را هم شنیدم. وقتی بلند شدم و خواستم به سمتش بروم ۶ثانیه تا پایان کشتی مانده بود که پایم خالی کرد و افتادم روی زمین. در گروه بازنده‌ها هم دو تا کشتی پشت سر هم داشتم. دکتر پایم را معاینه کرد و گفت چیزی نیست ولی خودم متوجه شدم یک اتفاقی افتاده. اما به جایی رسیده بودم که مجبور بودم ادامه دهم.

* خودت را چطور جمع‌وجور کردی که از باختن در دور اول به برنز المپیک رسیدی؟ وقتی از تشک بیرون آمدی برخوردها با تو چه چگونه بود؟

از کسی که ببازد، هیچ‌وقت استقبالی نمی‌شود! اما یکی از کسانی که تاثیر زیادی روی من داشت، دکتر حمزه پزشک روانشناس‌مان بود. وقتی دکتر حمزه با من صحبت می‌کرد هم آرام می‌شدم و هم انگیزه‌ام بالا می‌رفت. می‌دانستم در روز دوم دو تا کشتی سنگین دارم. پایم هم درد می‌کرد اما با خودم کلنجار رفتم که باید مدال بگیرم. سال گذشته آن حرف‌ها را شنیدم و با اتفاقاتی که افتاد نابود شدم.

* نزدیک به ۳سال و نیم پیش مصاحبه‌ای کرده بودی که در المپیک مدال می‌گیرم. با توجه به اتفاقاتی که در این چند سال پشت سر گذاشتی، قبل از اعزام هم فکر می‌کردی در پاریس روی سکو بروی؟

آن مصاحبه را خوب به یاد دارم؛ ‌ بعد از امیدهای جهان بود. آدمی نیستم که اهل کری خواندن باشم و خودم را بزرگ کنم. من از بچگی تمرین می‌کردم که به طلای المپیک برسم. همان زمان هم که آن مصاحبه را انجام دادم تمام هم و غم من این بود که قهرمان المپیک شوم. قبل از المپیک، فضای مجازی پر از عکس‌های تاج‌الدینوف و سعداله‌یف و اسنایدر بود و من هر روز به خودم تلقین می‌کردم که از اینها بهترم و می‌توانم شکست‌شان بدهم.

* یعنی از بیرون که نگاه می‌کردی کسی انتظار نداشت که در پاریس مدال بگیری. آیا نبودن فشار و انتظار مدال کمکت کرد؟

این موضوع هم خوب است و هم بد. یک جاهایی خیلی تو را پایین می‌آورد و یک جایی هم به نفعت است. سال گذشته آنقدر بد و بیراه شنیدم که امسال به این نقطه رسیدم که برایم این چیزها مهم نبود. پیش خودم فکر می‌کردم اگر ببازم نهایت باز می‌خواهند فحش بدهند و اگر ببرم نهایت تا ۳روز تحسین می‌کنند. الان که در خیابان راه می‌روم هیچ‌کس یادش نیست در المپیک چه اتفاقی افتاده. همه چیز زود فراموش می‌شود. من این مدال را برای خودم و زحمت‌هایی که کشیدم می‌خواستم.

* پدرت گویا همدوره علیرضا دبیر بوده. او چه نقشی در این موفقیت تو داشته است؟

بله همدوره بودند. پدرم کار مربیگری نمی‌کند ولی مربی من بوده است. تا قبل از المپیک همه کارهایم را با پدرم انجام می‌دادم. پدرم یک موتور دارد که با آن به تمرین می‌رفتیم. چون سمت محل زندگی‌مان باشگاه نیست، برای تمرین هم که می‌خواستم بروم با موتور پدرم می‌رفتیم. البته جا دارد از علی‌آقا (علیرضا دبیر) تشکر کنم که یک باشگاه را در اختیارم گذاشت.

* بعد از المپیک استقبال‌ها از تو چطور بود؟

در موضوع استقبال، تهران با شهرهای دیگر خیلی متفاوت است. من خیلی از این کارها خوشم نمی‌آید. اگر به خودم بود حتی آنجا هم نمی‌رفتم. در محله ما همه لطف دارند و من را دوست دارند. آن روز هم همه مقابل خانه‌مان جمع شدند و شلوغ شد و می‌گفتند می‌خواهیم امیرعلی را ببینیم.

* گویا باشگاهی که گرفتی متعلق به شهرداری است و هیچ نفع مالی برایت ندارد. تمام پول‌هایی که قبل از المپیک گرفتی را هم به این باشگاه تزریق کردی که تجهیز شود اما بعید به نظر می‌رسد بازگشتی برایت داشته باشد. از تصمیمت برای این کار بگو.

یک روز آقای دبیر به من گفت یک باشگاه است، می‌توانی آن را بچرخانی؟ کار خیر است. پرسیدم کجاست؟ گفت سمت خاک‌سفید است. این همان باشگاهی بود که وقتی خیلی بچه بودم آنجا تمرین می‌کردم. حتی پدرم که کشتی می‌گرفت آنجا تمرین می‌کرد. یک لحظه خاطراتم و سختی‌هایی که آنجا کشیدم مقابل چشمانم آمد. آن موقع سالنی بود که نه دوش داشت، نه سرویس بهداشتی درستی داشت، تشکش کاملا پاره بود و درمجموع شرایط خوبی نداشت. قبول کردم که این کار را انجام دهم. نمی‌خواهم شعار بدهم ولی به نظرم این کار یک عبادت خیلی بزرگ است. خاک‌سفید یک منطقه خیلی ضعیف است. آقای دبیر یک تشک عالی آورد و امکانات خوبی آورد. باشگاه را به من تحویل دادند و گفتند مربی بیاور و شروع کن. با همان مربی‌هایی که قبلا آنجا کار می‌کردند صحبت کردیم و پای کار آوردیم. قبل از المپیک هم هر روز دنبال کارهای باشگاه بودم چون به عبادت بودن این کار اعتقاد داشتم. وقتی به جایگاهی رسیدم که می‌توانم این کار را انجام دهم، برای چه پول‌هایم را جمع کنم؟ پول روی پول گذاشتن چه فایده‌ای دارد؟ حداقل شرایطی را ایجاد کردیم که این بچه‌ها بتوانند از آن استفاده کنند. بچه‌هایی که خودم جای‌شان بودم و می‌دانم چه کشیدند. الان همین بچه‌ها وقتی وارد باشگاه می‌شوند، دوست ندارند بروند. جا دارد هم از فدراسیون و هم شهرداری تشکر کنم. امیدوارم این باشگاه بتواند راه قهرمان‌های آینده را هموار کند.

* رفتن روی سکوی المپیک چه حسی داشت؟ ۴سال تا المپیک بعدی مانده. فکر می‌کنی بار دیگر بتوانی روی سکوی المپیک بروی؟

از چند سال پیش که به اردو آمده‌ام، همیشه عکس‌هایی را که بالای خانه کشتی زده‌اند (عکس قهرمانان جهان و المپیک) نگاه می‌کردم و هر روز حسرت می‌خوردم که چرا عکس من نباید آنجا باشد. هر روزی که در اردو بودم قبل از تمرین عکس‌ها را نگاه و با آنها صحبت می‌کردم. بعد از مسابقات کشوری خیلی‌ها می‌گفتند این اصلا شانس ندارد به المپیک برود. می‌گفتند کامران قاسم‌پور قطعا اعزام می‌شود. ولی من با خودم هر روز کلنجار می‌رفتم. با خودم می‌گفتم امسال دیگر باید عکسم آن بالا برود.

* درباره سکو بگو.

وقتی می‌خواستم روی سکو بروم هم خیلی خوشحال بودم که اولین مدالی را که خیلی مهم است می‌گیرم و هم افسوس می‌خوردم که چرا این مدال طلا نیست، چون می‌دانستم که از حریفم خیلی بهترم. از اینکه سال آینده چه اتفاقی می‌افتد خبر ندارم اما امسال می‌دانستم از او بهترم. چشمم با مدال طلا حرکت می‌کرد اما خوشحال بودم که اولین مدال المپیک را گرفته‌ام.

این خبر را در تهران ورزشی دنبال کنید

منبع همشهری آنلاین

نوشته های مشابه